معینمعین، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

عشق مامی و پاپا

40 دندونی

1392/5/31 19:53
نویسنده : مامان معین
168 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسمل دندونی من... مامان فدات بشه

امروز خونه خاله الهام بودیم.. موقع شیر دادن یه حس خوب اومد سراغم... جیگر مامان داره روز به روز بزرگتر میشه.. با نوک انگشتم کشیدم روی لثه پایینت.. وای خدااااای من.. همونجا گرفتم چلوندمت از بوووس... خیلی حس خوبی بود... عزیزم... همه ی زیباییها لایق تو و تو لایق همه زیباییها

کمی خودت رو چهار دست و پا میکشی جلو.. تو خواب حسابی غلت میزنی...چند روز چیش از خواب بیدار شدم دیدم سر جات نیستی یهو دیدم دوتا پاهات از زیر مبل بیرونه... اینقدر بازی کرده بودی که رفته بودی زیر رو مبلی و فقط پاهات بیرون بود... (اتاقت سرده که توی تخت خوابت بخوابی عزیزم)

حالا میخوام واست یه خاطره بنویسم از نماز خوندن بابا.. روز اول که نماز خوندن بابا رو دیدی غش غش میخندیدی... تا نماز تمام شد ریسه رفته بودی از خنده...

سری دوم  با دقت نگاه میکردی و تمام حرکات بابا رو کامل زیر نظر داشتی..

این سری روی زمین درازکشیده بودی و زل زده بودی به بابا... تا بابا میرف سجده موهاشو با دست میگرفتی و میکشیدی حسابی... هر رکعت منتظر سجده میشدی و زودی حمله میکردی...

خودنیهایی رو که جدیدا نوش جون کردی... هندونه و نان و غذاهای کم له شده هست

 

امروز سه شنبه  22/5/1392 و الان ساعت 11.15 شبه و تو هنوز نخوابیدی و داری با بابا و عمو آرش بازی میکنی... اینترنت که وصل شد این پست رو میزارم توی وبلاگت

 

پ و: قربون دندونات جیگرم

 ------------------------------------------------------------------

اولین دندونت... پایین.. وسطی .. سمت راستت

 این روزها اینترنت اوضاعش خیلی بی ریخته... سرعت خوب شد زودی میام میگم چیکارا کردیقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)