61 آتیش پاره

سلام آتیش پاره مامان

الان مهد کودک رفتی و منم بعد از مدت ها تونستم  بیام وبت رو آپ کنه آخه مگه میزاری.. اداره که خیلی سرم شلوغه و اصلا وقت نمیکنم بیان اینترنت خونه هم تا میام یه وب رو براز کنم میای پیش پام می ایستی و دستاتو میاری بالا که بغلم کن منو بذار روی پات... منم به فرمان گل پسرم عمل میکنم و اونجاست که ماجرا شروع میشه و میخوای با لپ تاپ بازی کنی و کلیداشو در بیاری  ..

خلاصه آتیش پاره ای شدی واسه خودت و خونه رو کنفیکون کردی..

تا خونه رو مرتب میکنم میای و همه چی رو به هم میریزی..

لباس ها رو که تا میکنم همزمان بازشون میکنی..

کمی حرف میزنی و اجی و داجی میکنی..

بابا رو صدا میکنی و هرکی میخواد از در بره بیرون گریه میکنی که بری..

از اداره که میام اجازه نمیدی لباسام روعوض کنم و زودی شیر میخوای...

  6 تا دندون هم زمان داری در میاری و دایم تب میکنی...

شعر های انگلیسی رو دوست داری و دایم اشاره میکنی که واست روشن کنیم و برقصی...

راستی خیلی قشنگ میرقصی و مربی مهد هم به بابا گفته معین توی جشنهای مهد حسابی شادی میکنه..

حیف که نمیزاری ازت فیلم بگیریم..

عصرها حتما باید بری پارک و بازی کنی...

تاب توی خونه هم دوست داری و میگی تاب بازی و اشاره میکنی به تاب ... جالبه لغت تاب بازی رو کامل بیان میکنی..

کتابات رو خیلی دوست داری مخصوصا کتاب 33 شعر واسه پسرها انتشارات قدیانی.. خودت کتاب رو باز میکنی و شعر میخونی.. با آهنگ میخونی و فقط خودت میفهمی چی میخونی و اینم غنیمته...

پارک با ماشینهای برقی هم میریم گاهی اوقات خیلی ذوق میکنی و ماشین بازی میکنی..

هروقت چیزی رو میخوای میای انگشت دستم رو میگیری و میبری و اشاره میکنی و منم بهت میدم... از وقتی بیدار میشی تا بخوابی همش میای انگشت من یا بابا رو میگیری و درخواستت رو میگی و باز بعد از چند دقیقه همون ماجرا..

راستی چنگال و چاقوی اسباب بازیت رو هم انداختی توی راه آب آشپزخونه و اب به سختی رد میکنه....

یکی از بازیهای تو سرهای اب معدنیه و از این ظرف دونه دونه میزیزی توی یه ظرف دیگه.. آخراش هم که خسته میشی ظرف رو خالی میکنی توی اون یکی ظرف..

آخیش دلم راحت شد.. هی میخواستم پست بذارم هی نمیشد.. کلافه شدم

پ و:عاشقتم شیرین عسلم...