37 روروک
سلام وروجک خندون من
این روز های تو سوار بر رخش آبی رنگت( روروکت) از این سوی خونه به سوی در حال چرخش و بازی هستی و از اینکه خودت تنهایی میتونی جا بجا بشی توی خونه خندونی.. دکوری های روی میز رو ریختی پایین و دور خونه میچرخی و همه چیز رو با دستای کوچکت لمس میکنی... و البته منو بابا میدون رو واست باز گذاشتیم که هر کاری دوست داری بکنی وهر پقدر دوست داری بازی کنی... میری کنار دیوار و دستتو میمالی که گچی بشه یعد میای یه طرف دیگه و دستت رو با مبل و پشتی پاک میکنی و خوشحالی که کچ دیوار رو انتقال دادی و لبخندی سر شار از رضایت تحویلمون میدی...
عاشق روروکت هستی و تا وقتی بیداری میخوای سواری بخوری...
مقنعه اداری مامان رو که اتو کشی شده با دستت میندازیش پایین... وقتی من برش میگردونم به سرجاش با یه حالت فوزولکی دوباره گوشش رو میگیری و خیلی اروم میندازیش پایین و در همون زمان منو نگاه میکنی و میخوای عکس العمل منو با اون چشمای مشتاقت ببینی...
پ و: عاشقتم نازنینم