15اینروزهای من
سلام پسرک مهربونم
عزیزم.. این روزهای من پر از دغدغه برای روزهای آینده میگذره.. برای روزهایی که باید ساعتهایی رو از هم دور باشیم.. برای روزهایی که من از با تو بودن و لذت آموزش به تو دور میمونم... این روزها تمام دغدغه ی من مهد کودک توه...
از طرفی اون استقلالی که مهد کودک بهت آموزش میده رو دوست دارم.. اونجا همبازی پیدا میکنی و البته یه خانم مربی مهربون..توی خونه تنها همبازیت منم و منم دلم نمیخاد لای پر قو بزرگت کنم که آینده به مشکل بخوری و همیشه پشتیبان داشته باشی.. از طرفی هم من کارم رو دوست دارم و همچنین محل کارم و همکارانم رو... و بیشتر از همه چیز آرامشی که توی محل کار دارم.. خوبیش همینه که بدون استرس و نگرانی و ترس و ناراحتی میام از مهد کودکت میگیرمت و میتونیم روز های شادی رو ادامه بدیم..
حس مشوش و دوگانگی با تو بودن و دور از تو بودن آزارم میده...
پ و: اگه نفسی میاد و میره...زندگیم مدیون توام عزیزم