13مسافرت
سلام نفسم.. الان که دارم مینویسم واست، توی کریر نشستی و انگشتهات توی دهانته و خونه مامان جون هستیم...
جمعه 23/1/92 منو بابا یهو تصمیم گرفتیم بریم شیراز خونه بابا بزرگ و آرتمیس کوچولو دختر عموی نازت رو که 25 روز قبل از تو متولد شده رو از نزدیک ببینیم... وای که چقدر دوست داشتنی بود اون دختر... و چقدر خوش گذروندیم همه با هم...
و اینگونه بود که دومین مسافرتت انجام شد و 25/1/92 تو سه ماهگیت رو خونه عمو جون بودی...
از راه شیراز اومدیم دیدن مامان جون و این چند روز حسابی بغل گرفتی و بغلو شدی.. راستی شیراز که بودیم رفتیم پیش دوست بابا بزرگ که دکتر اطفال هست.. تمام بدنت رو چک کرد و خدا رو شکر همه چی نرمال بود و این شد که دکتر کودکیت رو انتخاب کردیم....
شیراز که بودیم رفتیم خانه کودک و واست چند تا اسباب بازی جالب خریدم که باهاشون بازی کنی...
پ و: برکت زندگیمان تویی