معینمعین، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

عشق مامی و پاپا

55در نزدیکی یک سالگی

سلام پسرم... خوبی؟؟ خیلی وقته نیومدم اینترنت که بتونم اپ کنم... دلم واسه نوشتن تنگ شده بود... این چند روز حسابی تب داشتی و 2 تا دندون دیگه هم اضافه کردی و الان 7 تا دندون داری... کامل وایمیستی و سعی میکنی قدم برداری...قد کشیدی و لباسایی که واست میخرم معمولا کوتاهه و هنوز سایزت دستم نیومده.... شیطون تر شدی و بازیگوشی میکنی... یکی از علایقت توی غذا خوردن کلم بروکلی و لوبیا سبزه... اهن و مولتی ویتامین بالا میاری... هر وسیله ای رو میبینی میکشی روی زمین و میگی هین هین، بقول خودت ماشین بازی میکنی... یه روز بهت کارت cat رو نشون دادم... الان میگم cat دیواری که عکسش روشه رو نگاه میکنی و dog رو هم به همین منوال بلد شدی... الان هم لالا کر...
9 دی 1392

54 وایسا وایسا

سلام شیطونکم مامان فدای اون نگاه های عاقلانت بشه... دیگه داری ماه های اخر یک سالگیت رو میگذرونی... وایساواسیا میکنی ولی هنوز نمیتونی بدون کمک قدم برداری بزرگ شدی و قد کشیدی و خیلی چیزها رو میفهمی.. ماما و بابا رو میشناسی و دائم ما رو صدا میکنی... یک هفته ای  حسابی سرما خورده بودیم 2 تایی و تا دارو میخودی بالا میاری... البته اسهال و استفراغ هم داشتی که خدا رو شکر تمام شد و چقدر اذیت شدیم... گاهی در حال شیر خوردن ماما رو گاز میگیری تل موی مامان  و عینک بابا رو فوری در میاری بازی های منو تو : یکیش اینه که میشینی وسط سینی و من سینی رو میچرخونم و تو مثل یه پرنس زیبا لبخند میزنی توی پتو میزاریمت و تاب تابت میدیم در کابینت...
7 آذر 1392

53 از دست تو پسر

سلام فنقلی من   تا میام بگم چقدر بزرگ شدی میبینم وووی این که مرد خونه شده.. کارات خنده دار شده... هرکی میخواد بره بیرون و لباس بیرونی پوشیده... میری پاچه شلوارش رو میگیری و ول کنش هم نیستی... هزچی روی زمین میبینی رو میخوری .... در کابینت رو باز میکنی و و کشو لباسا باز میکنی.... قاشق میکنی توی دهانت  و خیلی بامزه ای.... و خطرناک ترین کارت اینه که سیم برق رو با 4 تا دندونات میگیری و وقتی دیدی سیم به پریز وصله میری  و اویزون برق میشی که از پریز جداش کنی...  گوشی تلفن رو میزاری پشت سرت و حرف میزنی انگار... دکمه قطع و وصل تلفن رو هی فشار میدی و هی ول میکنی... و اما بامزه ترین کارت اینه که اگه در اتاقی بسته ...
16 آبان 1392

52 زندگی یعنی تو

سلام پسر عزیزم   روزهایم با تو رنگین تر شده و نوای تو کالبد وجودم را  فرا گرفته... از تو می اموزم.. نه خسته میشوی و نه عصبانی.... شادی و از نابود کردن وسایل اطرافت لذت میبری...  و من می اموزم... انسانیت را که حواله همه میکنی و ان لبخندت به پهنای صورتت... و من میاموزم ... و من میاموزم... و   پ و:هزاران حرف نگفته در سینه دارم ... صدای ماما و بابای تو این روزها مرا سرمست میکند معشوق  من
14 آبان 1392

51هرکی جوونه سر میجنبونه

سلام پسمل نازنینم وای که چقدر لذت بخشه در کنار تو بودن و دیدن تو که هر روز ادا های جدید تر در میاری و ملوس تر میشوی و دلبری میکنی...  هر آهنگی که میشنوی قر میریزی و نینای نای میکنی.... سرت رو تکون تکون میدی خیلی تند تند... دستاتو بالا و پایین میاری تند تند یعنی بغلم کن... با همه چی بازی میکنی... یه سر سیم موس دست منه یه سرش دست تو ... طناب بازی میکنی و تو هوا تکونشون میدیم با هم... خوابیدن و خوردن هم تو کارت نیست...   پ و: نفسمی   ...
10 آبان 1392

50دندونی

سلام جیگرم..   بعد از 4 شب بی خوابی خودت و منو بابا بلاخره دندون بالا سمت چپت در اومد و الان خوابیدی توی رخت و خواب ، خونه مادر جون   مبارکت باشه... خستگی از تنم در رفت...   پ و: عاشقتم... حتی با این کمر درد و بی خوابی های شبانم
8 آبان 1392

49نینی کوچولو ایستاد

سلام پسمل زبلم دیشب پشتی رو گرفتی و ایستادی... بعد دوتا دستاتو رها کردی و بعد از ١ ثانیه نشستی امروز صبح هم بابا گفت همین کارو کردی... فداااات
4 آبان 1392