1 تمام زندگی ام تویی (مینویسم که فراموشم نشه)
سلام پسرم... امیدوارم خوب باشی و وقتی این وبلاگ رو میخونی خیلی کوچولو باشی الان که دارم این وبلاگ رو شروع به نوشتن میکنم بوشهر خونه مامان جون هستیم و تو روبه روم خوابی.. گاهی یه غلت کوچولو میزنی و دست و پاهات رو توی هوا تکون میدی... فدات بشم من عزیزم... از اونجایی که من دست به نوشتنم خوب نیست پیشاپیش پراکنده نوشتن من رو ببخش... عزیزکم دکتر گفته بود که 8 بهمن 91 تاریخ زایمان طبیعی هست ولی بخاطر شرایط فیزیکی بدن و اضافه وزن زیاد و احتمال مسمومیت بارداری و تنگی کامل لگن نمیتونم طبیعی به دنیا بیارمت و من این حرفها رو 5 روز قبل از تولدت (یعنی 4 شنبه هفته قبل از تولد) شنیدم وقتی اومدم خونه با بابا مشورت کردم و برگشتم پیش دکترم و گفتم...
نویسنده :
مامان معین
16:46