معینمعین، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

عشق مامی و پاپا

1 تمام زندگی ام تویی (مینویسم که فراموشم نشه)

سلام پسرم... امیدوارم خوب باشی و وقتی این وبلاگ رو میخونی خیلی کوچولو باشی   الان که دارم این وبلاگ رو شروع به نوشتن میکنم بوشهر خونه مامان جون هستیم و تو روبه روم خوابی.. گاهی یه غلت کوچولو میزنی و دست و پاهات رو توی هوا تکون میدی... فدات بشم من عزیزم... از اونجایی که من دست به نوشتنم خوب نیست پیشاپیش پراکنده نوشتن من رو ببخش... عزیزکم دکتر گفته بود که 8 بهمن 91 تاریخ زایمان طبیعی هست ولی بخاطر شرایط فیزیکی بدن و اضافه وزن زیاد و احتمال مسمومیت بارداری و تنگی کامل لگن نمیتونم طبیعی به دنیا بیارمت و من این حرفها رو 5 روز قبل از تولدت (یعنی 4 شنبه هفته قبل از تولد) شنیدم وقتی اومدم خونه با بابا مشورت کردم و برگشتم پیش دکترم و گفتم...
12 اسفند 1391

2مامان سرود

لالایی لالالالا گل پونه- معین رفته درس بخونه لالالالا گل یاسی- معین رفته کوچه بازی لالالالا گل زیره- معین رفته زن بگیره معین جونم... به این قسمت که رسیدم پستونک رو با زبونت از دهانت زدی بیرون و یه لبخند با اون لبای کوچولوت تحویلم دادی... قند تو دلم آب کردی جیگرم   راستی زیاد پستونک دوست نداری و همش با زبون میدیش بیرون   پاورقی: عاشقتم معینم
12 اسفند 1391